عاشق دلان آسمانی

چه زیبا از قفس پرواز کردند و به اسمان ها رفتند .....

عاشق دلان آسمانی

چه زیبا از قفس پرواز کردند و به اسمان ها رفتند .....

درباره بلاگ

به اذن شهدا....
برای رضای شهدا....
وبه امید ظهورمنتقم خون همه ی شهیدان.....

مینویسم......

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خانم مولاوردی: به دنبال قانونی هستیم تا زنان بتوانند "بدون اجازه شوهر"به مسافرت بروند !!!

 ایشان با بیان اینکه معاونت زنان و خانواده به جد به دنبال اصلاح  این قانون است، گفت: تا زمانی که این قانون اصلاح نشود که پیش‌بینی می‌کنم به این زودی‌ها اصلاح شود به دنبال استثناها خواهیم رفت و قطعا برای خروج زنان موفقمان از کشور تلاش می‌کنیم.....


خانم مسئول محترم گویا شما خودتان عقده هایی در دل دارید که دم از همچین قانونی می زنید، به نظرم شما می خواهید مردان و زنان کشورمان را به جان هم بیندازید ....

اما بدانید نه زنان این کشور انقدر خود سر و خود رای شده اند که بخواهند بی اذن همسر به خارج از کشور سفر کنند . نه مردان انقدر بی غیرت شده اند که در مقابل این نطق بیهوده ی شما سکوت کنند ....

شما بهتر است به فکر قوانینی نظیر بیمه ی بانوان خانه دار و کاهش ساعات کار خانم های کارمند نسبت به اقایان  و... باشید!!اگر از احادیث و احکام چیزی نمیدانید برایتان بگوییم !!

امام باقر علیه‌السّلام فرمود : زنی به خدمت رسول خدا صلّی‌الله علیه وآله شرفیاب شد و عرض کرد حقّ شوهر بر زن چیست ؟
حضرت فرمود : 
زن باید که فرمانبردار شوهر باشد و از او نافرمانی نکند ، از متاع خانه چیزی بدون اجازه شوهر صدقه ندهد ، روزه مستحبّی نگیرد مگر به اذن شوهر ، او را از خود منع نکند اگر چه بر جهاز شتر باشد ، و بدون اذن شوهر از خانه بیرون نرود ، که اگر بدون اذن او بیرون رود فرشتگان زمین و آسمان و فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت کنند تا به خانه‌اش باز گردد .

.

.

.

زنی که عقد دائم شده حرام است بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود هر چند با حقّ شوهر منافات نداشته باشد.(رساله ذعملیه ،احکام عقد دائم)


خانم مولاوردی خیلی دلم می خواهد بدانم نظرتان در مورد این روایات و احکام چیست ؟؟

مشخص است - اصلا قبول ندارید که اگر داشتید انقدر حرف های بیهوده نمیزدید . اگر ترس نداشتد به صراحت مخالفتتان را با این احکام و روایات اعلام می کردید.

متاسفم برای رئیس جمهورم که همچین نماینده ای را برای ما انتخاب کرده است که گویا تمام طرح هایش بوی همه چیز می دهد جز حیا ...

 ولی بدانید در مقابل شما  سکوت نخواهیم کرد  و   ان شاالله ارزوی "فمینیسم" کردن زن ایرانی را

به گور خواهید برد....

هرچند از شما بعید نیست  که دیگر خصوصیات فمینستی را هم به صورت طرح بیان کنید و به دنبال قانونی کردنش باشید ....

"اللهم عجل لولیک الفرج"






رهروان زمینی ...



یبار با هم نشسته بودیم مسابقه تیم اورلاندو مجیک را که تیم محبوب محمودرضا بود تماشا می‌کردیم. محمودرضا به «شکیل اونیل» بازیکن معروف این تیم علاقه زیادی داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف کردن از این بازیکن که من حرفش را قطع کردم و گفتم: هر چقدر هم حرفه‌ای باشد، به مایکل جردن که نمی‌رسد! گفت: شکیل اونیل با همه فرق دارد.



آن چه که می خوانید خاطراتی از شهید محمودرضا بیضایی از شهدای مدافعان حرم اهل بیت علیهم السلام به روایت برادر ایشان است.
اربعین ۹۲ می‌خواست برود کربلا. گفتم: ببین برای یکنفر جا دارید؟ گفت: می‌آیی؟ گفتم: آره. گفت: دو سه روز مهلت بده، جواب می‌دهم. طول کشید؛ فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد و گفت جور نشد. گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمی‌تواند برود. پرسیدم چرا جور نشد؟ گفت: کربلا رفتن مشکلی نیست؛ هیچ طوری جور نشد، از طریق بچه‌های عراق می‌رویم؛ بچه‌ها گفته‌اند تو تا مرز شلمچه بیا ما از آنجا می‌بریمت کربلا ولی الان مشکلی برایم پیش آمده، شاید با این کاروان نتوانستم بروم شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم. گفتم: در هر صورت مرا هم در نظر داشته باش. قولش را داد و من تا چند روز مرتب به محمودرضا زنگ ‌زدم اما به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد که برویم.

رهروان زمینی ...
دختر شهید عماد مغنیه با بیان برخی ویژگی‌های این شهید بزرگوار به‌عنوان یک پدر و یک فرمانده مقاومت، گفت: پدرم رؤیای آزادی فلسطین را در سر داشت.

7 سال از شهادت رهبر نظامی افسانه‌ای حزب‌الله گذشته است اما هر روز ابعاد و زوایایی جدید از زندگی این فرمانده مقاومت فاش می‌شود. به همین دلیل این بار به‌سراغ دختر این شهید بزرگوار رفتیم تا بیشتر با خصوصیات روحی و جهادی آن آشنا شویم.

فاطمه دختر شهید عماد مغنیه در این گفت‌وگو ناگفته‌های جدیدی را از این شهید بازگو می‌کند؛ از رؤیاهای این شهید و رابطه نزدیک وی با سید حسن نصرالله و رابطه پدر و فرزندی می‌گوید ...

وی با بیان "هر بار پدرم را می‌دیدم تصور می‌کردم آخرین دیدار است" گفت: شهید عماد مغنیه رؤیای آزادی فلسطین را در سر داشت.

رابطه مغنیه با نصرالله

همه و حتی دشمنان پیش از دوستان می‌دانند که رابطه خاصی بین سید حسن نصرالله و شهید عماد مغنیه وجود داشت و در واقع رابطه پدرم با نصرالله رابطه عشق به فرماندهی بود که حتی یک لحظه در فدا کردن خانواده‌اش برای حفظ جان او و در راه او دریغ نمی‌کرد و بسیار تأکید داشت تا دوستی و اطاعت تمام و کمال خود از سید نصرالله را به وی ابراز دارد، از همین رو روابط این دو مبتنی بر اعتماد متقابل بود و سید حسن نصرالله نیز به توانمندی‌ها و قابلیت‌ها و تدبیر شهید مغنیه اطمینان داشت.

پس از شهادتش بود که پی بردم پدرم یکی از فرماندهان حزب‌الله بود و البته شهادت او عجیب یا غیرمنتظره نبود زیرا هر بار که او را می‌دیدیم تصور می‌کردیم این آخرین دیدار است.

رؤیای دیرین مغنیه

آزادی فلسطین رؤیایی بود که پدرم همواره در انتظار تحقق آن بود و ده روز پیش از شهادت به یکی از دوستان و همرزمان خود توصیه کرد صبور باشد زیرا صبر کلید گشایش است.

آنچه در زیر می‌آید مصاحبه تسنیم با فاطمه دختر شهید عماد مغنیه است

رابطه پدر و فرزندی

او پدری کاملاً طبیعی بود و تمام وظایف پدری را انجام می‌داد و ما همواره با او در ارتباط بودیم. وجه تمایز رابطه من با او این بود که ما دو دوست بودیم در نتیجه من بسیاری از مسائل را با او در میان می‌گذاشتم، همان‌طور که با هر کدام از دوستانم این رابطه را داشتم.

می‌توانم او را به‌حکم ارتباطی که بین ما وجود داشت، پدر بنامم اما نمی‌دانستم او از فرماندهان حزب‌الله است و فقط پس از شهادت ایشان بود که به‌واسطه کسانی که با ایشان در جریان فعالیت جهادی همراه بودند، به این موضوع پی بردم و جالب اینکه افراد زیادی با پدرم دیدار و ملاقات داشتند و سالها با او در تماس بودند بدون اینکه هویت واقعی او را بشناسند.

بی‌تردید با توجه به صحبت‌های دوستان و آشنایان پدرم، متوجه شدم که  ایشان در دو حالت یعنی در جایگاه پدر و یا یک فرمانده، یک ویژگی مشترک داشتند و آن اینکه هیچ گاه اهل تعارف نبودند، بلکه همواره راحت برخورد می‌کردند و خودجوش بودند، از همین رو وقتی کسی با او هم‌نشین می‌شد به خونگرمی او پی می‌برد به‌اضافه اینکه احساس می‌کرد او از نظر عاطفی و احساسی نیز به طرف مقابل خود توجه دارد.

رهروان زمینی ...

بسم رب الشهداء

عملیات کربلای هشت فرا رسیده بود. سیدمحمود شب عملیات طبق رسم شب های عملیات با دوستانش وداع کرد. او که به پهنای صورت اشک می ریخت به فرمانده اش گفت از این عملیات برنمی گردم...
در محله «پنج تن» با پرس و جو از چند نفر، بالاخره پلاک 78 را پیدا می کنم. زنگ را که می فشارم داماد خانواده که منتظرمان بود در را به رویمان می گشاید. خانه ای قدیمی با اتاق هایی که در اطراف یک راهرو واقع شده بود. حاج آقا موسوی پدر شهید جلوی راهرو به گرمی از ما استقبال می کند.
پس از احوالپرسی های معمول درباره ویژه نامه «سند برادری» برایش توضیحاتی می دهم و باب گفت وگو باز می شود. می گوید: سیداحمد 20 ساله بود که حکومت کمونیستی در افغانستان روی کار آمد و تلاش می کرد تا جوان های افغانستان را به اجبار به خدمت بگیرد اما احمد که اعتقاداتش با این تفکر همخوانی نداشت در جبهه مقابل جریان کمونیستی قرار گرفت و برای مبارزه با اشغالگران به مجاهدان افغانستانی پیوست. پس از مدتی مبارزه در این جریان تصمیم گرفت با مهاجرت به ایران مسیر زندگی اش را تغییر دهد. من نیز همزمان در دولت آباد بلخ به فعالیت های حوزوی مشغول بودم و یک مدرسه علمیه را اداره می کردم.
حاج آقا موسوی دستخطی از حضرت امام را نشانمان می دهد که امام اجازه هزینه وجوهات برای امور حوزوی و طلاب آن منطقه را به آقای موسوی داده اند. آقای موسوی این نامه را قاب گرفته است و آن را سند افتخار خودش می داند.
آقای موسوی ادامه می دهد: این گونه بود که ما ماندیم و سیدمحمود به تنهایی راه ایران را در پیش گرفت.
پدر شهید در حالی که عکس های پس از شهادت سیدمحمود را به ما نشان می داد ماجرای جبهه رفتن او را این طور نقل می کند: محمود پس از آن که به مشهد آمد در حالی که هم به درس خواندن ادامه می داد و هم کار می کرد جوانان ایرانی را که می دید با چه شور و شوقی به جبهه های نبرد می روند تصمیمش را می گیرد که به جبهه برود. وقتی موضوع را با اطرافیان و آشنایانش مطرح می کند با مخالفت برخی از آن ها روبه رو می شود اما پاسخ سیدمحمود، فتوای حضرت امام(ره) بود که برای دفاع از اسلام، ایران و افغانستان فرقی ندارد. او در مرحله اول به مدت 6 ماه به جبهه های کردستان اعزام شد و پس از بازگشت از جبهه به شهر قزوین می رود و در یک کوره آجرپزی کار می کند. اما باز هم دلش طاقت نمی آورد و دوباره عزم جبهه می کند. سیدمحمود در عملیات کربلای 8 شرکت کرد و در خاک عراق، منطقه فاو در تاریخ 64.11.23 به شهادت رسید.

رهروان زمینی ...